حرف دلم

ساخت وبلاگ

كاش معلمی بود و انشائی میخواست«روزگار خود را چگونه میگذرانید؟» تا چند خطی برایش درد و دل كنم.

حالم اصلاً روبه راه نیست. بغض دارم، بغضی خفه كننده.

كسی میداند راه بالا آوردن بغض را آیا؟

خیلی سخت است همه تو را قوی بدانند و بنامند.

برای دیگران كوه باشی اما تو، تو دلت ذره ذره بشکنی و سرشار از

حسرت باشی و نتوانی فریاد بزنی:

- بابا به خدا من هم آدمم ، دل دارم ، آرزو دارم، مگر میشود

فراموش كرد گذشته را؟ یا چشم پوشید از آرزوها؟

دلم برای خودم تنگ شده. كاش میشد ریموو كنم تلخکامی هایم

را، غصه هایت كه ریخت. تو هم همه را فراموش كن.

دلت را بتکان، اشتباه هایت تالاپی میافتند روی زمین. بگذار

همانجا بماند. فقط از میان اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون

بکش. قاب كن و بزن به دیوار دلت. دلت را محکمتر اگر بتکانی،

تمام كینه هایت هم میریزد.

محکمتر از قبل بتکان. تا این بار هم آن عشقهای گربه ای هم

بیفتد! حالا آرامتر و آرامتر بتکان تا خاطرههایت نیفتد.

تلخ یا شیرین چه تفاوت میكند؟ خاطره خاطره است. باید باشد،

باید بماند. كاش میدانستی كه بی طاقتی ام هم از همین است.

زمانی كه حرفی تلخ را بر زبان جاری میسازم و میخندم و تو

دلگیر میشویی. چه قدر میان این افکار سردرگمم.

لذت بودنت، ترس نبودنت، چشمهای بیقراری كه لحظه هارا

میشمارد، صبوری بی انتهای قلب كم طاقتم، هیچكدام را

نمیدانی و تنها حرفی تلخ را میشنوی كه میان خنده های تلخترم

بر زبان جاری میشوند!

دلم گرفته...
ما را در سایت دلم گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asma99 بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:24